جدول جو
جدول جو

معنی رسن بریده - جستجوی لغت در جدول جو

رسن بریده
(مِ)
افسارگسیخته. بی بندوبار:
کآن شیفتۀ رسن بریده
دیوانۀ ماه نو ندیده.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَتِ بُ دَ / دِ)
دست بریده شده. دست جدا شده از بدن. ترّی ̍. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ بُ دَ / دِ)
آنکه دستش بریده باشد. مقطوع الید. بریده دست. أجدع. أقطع:
طرارانی که دزد گنج اند
هم دست بریده شان ببینم.
خاقانی.
، جراحت و بریدگی در دست یافته:
هرکه نظارۀ تو شددست بریده می شود
یوسف عهدی و جهان نیم بهای روی تو.
خاقانی.
، کوتاه. ممنوع المداخله، کنایه از پارچۀ نارسا که رختی نشود. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا